???? امشب تمام شعرهایم را به یاد تو خواهم نوشت تا اگر عشقی در دلم جوانه زند گوشه دفترم بنویسم دل دلم مبتلاے تو بود تو را هر لحظه بخاطر می آورم بی هیچ بهانه ای شاید دوست داشتن همین باشد پیراهن اگر تو باشی میپوشمت عطر اگر تو باشی میزنمت شعر اگر تو باشی میخوانمت اما تو نه شعر باش نه عطر پیراهنم باش بگذار بپوشمت بویت عطر شود و حالم شعری سپید بگذار سروده شویم به عشق و حالمان چاپ شود در کتابی به نامِ دختری که دیوانهی تو بود در طلوع چشم تو دنیای من بنهفته است تو قشنگ ترین رویای عاشقانه های منی درست مثل رویایی که هر صبح از زیر پلکهایم عاشقانه پر می کشد و شانه هایم ساعتها خیال عطر موهای تو را می دهد من به دلتنگیِ تو مجبورم و به بیداریِ شب و سکوتی که تو را میگوید و به عشقی که ابد خورده درونِ قلبم من به پایانِ تو من به آغازِ خیال من به تنهاییِ خود مجبورم تو از تاریکی ها نترس بخواب من اینجا شمعِ چشم هایم را روشن کرده ام و به اندازه ی تمامِ خواب ماندن هاتُ بیدار خواهم ماند شاملو توی یکی از نامههاش به آیدا میگه: من با تو انسانی را که هرگز در زندگیِ خود نیافته بودم پیدا کردم و چقدر قشنگه یکی بیاد توی زندگی آدم که حس کنه کلِ عمرش دنبالِ کسی شبیه اون بود
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|